نتایج جستجو برای عبارت :

ای دریغا به برم می‌شکند.

هنگام نصف کردن میوه با چاقو ، دسته ی چاقو می شکند(n بار رخ داده است :) در هنگام مسواک‌ زدن ، مسواک نیز می شکند . برس دستشویی در چاه گیر می کند ، تلاش برای در آوردنش صورت می گیرد ، برس و چاه بند با هم در می آیند (چاه بند نیز می شکند ) . با برخورد ملایم پا به سیم شارژر ، گوشی خواهر از روی میز بر زمین پرتاب می شود و...
+ حس می‌کنم نیروی عجیبی درونمه :))  اگه معلم خوبی نشدم ، قول میدم یک ابر قهرمان بشم ^_^ 
زمانی می رسد که دلت را به غرورت ترجیح می دهی.و چقدر تلخ است که دلت را به غرورت ترجیح بدهی و باز هم ببازی!خودت هم خوب می دانی که دیگر چیزی برای از دست دادن نداری.چون روح ات زودتر از این ها از دست رفته است...قلبت میدان رینگ است و باید با احساست بجنگی.دستکش های چرمت را دستت می کنی و جلوی کیسه بوکس می ایستی.آپرکات... آپرکات... کراس... هوک...تند تند ضربه می زنی به قلبت... به احساست‌‌‌... به غرورت...می شکند، می شکند، می شکند...همه اش می پاشد از هم...گردن کج می کنی
ترجمه فارسی متن ترانه Le Tunnel d’Or
نگاه کن به قندیلک‌ های رویا ها
که دیر زمانی ست
این جا در زیر چشمانم شکل می‌ گیرد
به همه‌ ی این امیدها
که به سوی دیگر آسمان ها، به سوی دیگر دروازه‌ ها
در حال تبخیرند
و رویا های من به بند انگشتانت گره می‌ خورد
بی‌ نهایت دوستت دارم، هر چند این تو را آزار می‌ دهد
و رویا هایم بر روی بند انگشتانت می‌ شکند
فرشته‌ ی من، فرشته‌ ی من
از هزاران نجات دهنده، تنها یکی مرا لمس می‌ کند
هنگامی که لبهایت بر لبهایم قرار می‌ گی
آدمی می‌شکند، قبل از هر چیزی، خرد می‌شود، قبل از فکر کردنتان و بعد از نفهمیدن‌هاتان، از حرف نزدنتان می‌شکند، از بعضی حرف‌هاتان می‌شکند، با دادها و بی‌دادهاتان، با بو و رنگ‌هاتان با آواهاتان می‌شکند... او همیشه شکسته، از خنده‌هاتان، از اشک‌های دورغینتان...خداهای صداهای طبقه پایین، ماه بودنتان و به خنده انداختنتان، و گاهی با ایما و اشاره هشدار دادنتان آدمی را ذوب کرده بود و حالا شکانده، بی‌شکل و نور...
خدایانِ سایه‌ی قضاوت، ساکنانِ ب
علت شکست نور در منشور چیست؟
شکست نور در منشور اثبات می‌کند که هر چه طول موج کمتر باشد، نور بیشتر می‌شکند. یعنی نور بنفش، بیشتر از نور قرمز می‌شکند. دلیل این موضوع این است که ضریب
شکست مواد شفاف مختلف مانند شیشه، دقیقا مقدار معینی نیست و تا حدی به طول موج امواج نور بستگی دارد.
 
شکست نور در منشور نور‌ سفید یا همان نور مرئی، از چند رنگ تشکیل شده است که جدایی این رنگ‌ها، به وسیله منشور ممکن می‌شود. قرمز، آبی، نارنجی، زرد، سبز و بنفش رنگ‌های ت
درود بر آبجی کوچیکه ی گُلَم و خواهرِ نازنینم
می دانی خواهرم
به نتیجه ای رسیده ام
نتیجه ای هم تلخ و هم شیرین
یعنی زندگی و سرنوشت من را به این نتیجه رهنما ساخته است
و آن نتیجه این است:
"هرچه بیشتر خودت و وجودت را عاشقانه نثارِ کسی کنی شکننده تر می شوی و آسیب پذیر تر
آنگاه به راحتی دلت می شکند، عقده می کنی، توقع می کنی، منتظر می مانی، بی انگیزه می شوی و ...
ولی اگر وجودت را خرجِ خودت کنی، قوی و محکم می شوی،
به راحتی نمی شکنی، کم توقع می شوی، انگیزه ات
ما خیلی به هم شباهت داریم,  من برای شاد بودنت خودم را می شکنم  تو هم برای شاد  بودنت مرا می شکنی ... این که غصه ندارد   هر آدمی توی زندگی اش , یک جا می شکند ,  یا دلش  یا غرورش  اما خدا نکتد هم دل بشکند هم غرور ...    #الهام_ملک_محمدی
من که از حسرت دیدار تو کورم سال ها در تن خود زنده به گورم در گلو قوت فریاد ندارم اشک دل می شکند سنگ صبورم خانه ام را سرم آوار نکن باز عشق زد تیشه بر آن کوه غرورم آسمان تا به زمین راه کمی نیست خاک چشمان تو شد راه عبورم یا مرا یا خبرم را برسانید آه می میرم از این غم ز تو دورم خط زدم فاصله ها را نرسیدی ماهی مرده ی این تنگ بلورم پس بده بال و پرم را قفسی نیست چشم را بسته و مشکوک به نورم #الهام_ملک_محمدی
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنندیکی زندگی می کند یکی تحمّل!انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنندیکی تاب می آوردیکی می شکند!
انسان ها شبیه هم نمی شکنندیکی از وسط دو نیم می شوددیگری تکه تکه!تکه ها شبیه هم نیستندتکه ای یک قرن عمر میکندتکه اییک روز...!! 
سکوت می‌کنم ولی ته دلم غوغاستبه طعنه فاش بگویم، قیامتی برپاست
قیامتی که چه سنگ وچه شیشه می‌شکندتفاوتی نکند، شعله تند و بی‌پرواست
میان مهر سکوت و تلاطم دل منهمیشه هاله‌ای ازعشق؛ انجمن آراست
همیشه ناب‌ترین نوع عشق ورزیدندرون سینه آشفته و پر از نجواست
سکوت لحظه اقرار حرف‌های دل استسکوت می‌کنم اما دلم پر از غوغاست
شاعر: نجمه مولوی
دوباره سنگین می‌شوی. سقوط می‌کنی. آن‌قدر پایین که دوباره می‌توانی بشنوی: تیک تاک. عقربه‌ی ثانیه‌شمار با بی‌رحمی قدم برمی‌دارد و با هر قدم ثانیه‌ای می‌شکند. درست مثل شیشه‌ی امیدها و آرزوهایت. و در فاصله‌ی هر شکستن‌ای بیشتر سقوط می‌کنی. بیشتر و بیشتر. رهایی گاهی اوقات تباهی می‌آورد.
ادامه مطلب
به نقل از نشریه «گازتا اسپورت» ایتالیا، علی دایی، پادشاه فوتبال ایران می گوید که دیر یا زود رونالدو، اسطوره پرتغالی رکورد او را می شکند. در تاریخ فوتبال هیچ کس مثل دایی گلزنی نکرده است. او با زدن 109 گل برای تیم ملی ایران آقای گل فوتبال جهان است.
دایی درباره این رکورد گفت: این رکورد باعث افتخارم است. به نظرم تا زمانیکه این رکورد بوده ملت ایران نیز همه افتخار می کردند. این افتخار تنها برای من نیست بلکه برای تمام مردم ایران است.
وی افزود: اصلا نارا
ریشه ما، همان فهم، خرد ودانایی، منطق، اراده محکم، اعتقادات، احساسات و عواطف، اخلاق، دانش وآگاهی ماست.اگر بخواهیم موثر، راهگشا و قابل تمجید باشیم، باید ریشه داشته باشیم، ریشه هایی مستحکم وقرصی همانند ریشه تنومند یک گیاه کوچک که آسفالت‌ها را می شکند و سر بیرون می آورد ما هم میتوانیم با ریشه های محکم از پس هر سختی و مانعی سر بیرون آوریم.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق
هربار که می‌روم بیرون، متوجه می‌شوم که چقدر این شهر چیزی ازش باقی نمانده است. احساسِ دلتنگی و غربتی که با هر قدم توی این شهر بیشتر در وجودت ریشه می‌دواند. انسان چقدر در برابر احساسِ غربت و دلتنگی بی‌دفاع است. چقدر در برابر تنهابودگی بی‌دفاع است. به این فکر می‌کنم که از کِی تا حالا من این‌قدر تنها شدم. یادم می‌آید این شهر هنوز وقتی تو بودی زنده بود. وقتی بودی و حرف می‌زدی، بودی و می‌رفتی و می‌آمدی، بودی و سرِ سفره می‌نشستی، بودی و می‌گفت
براه انداختن اقتصاد جهادی -همانند نهضت درختکاری- زمانی میسر می شود که اشخاص به اهداف و اغراضی فراتر از منافع شخصی ، حزبی، نژادی، قبیله ای، ملی و ... بیندیشند.
اگر ما بتوانیم با ترویج فرهنگ آخرتگرایی نیتهای افراد را ارتقا دهیم براحتی خواهیم توانست که اقتصاد جهادی را در جامعه پیاده کنیم.
اگر ما توانستیم قله اقتصاد جهادی را فتح کنیم به ثروتی افسانه ای رسیده ایم ،
ثروتی که با هیچ تحریمی درهم نمی شکند و تمامی توطئه های دشمن را نقش بر آب می کند.
به هرسو قدم می‌گذاشتی پیکرهای کبود زمین را فرش کرده بودند. خورشیدْ بی‌تفاوت اشعه‌هایش را همچو سیخ داغی توی چشمانت فرو می‌کرد و شیون زنی چون شمشیر بُرنده‌ای هوا را می‌شکافت. فریاد ها متواضعانه گوش‌هایت را در آغوش می‌گرفتند و سرگیجهٔ سنگینی تورا آرام آرام در خود حل می‌کرد. برای احدی مهم نبود که نفس چگونه درون سینه‌ات می‌شکند و عرق سردی که تمام بدنت را پوشانده چگونه دستت را ماهی‌وار از دست دیگری جدا می‌کند. آنگاه که التماس می‌کردی بر
به منظور کاهش #عوارض آن بهتر است به آن #سرکه بیافزایید و به صورت سیر ترشی مصرف نمایید.
زیرا سردی سرکه اوج گرمی سیر را می شکند، علاوه بر این، خواص سرکه نیز به آن افزوده می گردد.
https://telegram.me/joinchat/CCAq7T3sGcFfH6a3x-LohQ
[عکس 1280×997]
مشاهده مطلب در کانال
به منظور کاهش #عوارض آن بهتر است به آن #سرکه بیافزایید و به صورت سیر ترشی مصرف نمایید.
زیرا سردی سرکه اوج گرمی سیر را می شکند، علاوه بر این، خواص سرکه نیز به آن افزوده می گردد.
https://telegram.me/joinchat/CCAq7T3sGcFfH6a3x-LohQ
[عکس 1280×997]
مشاهده کانال
لطف حق داد به ما حضرت قاآنی را
.
در میان دو جهان غیر شهیدان حسین
چه کسی درک کند مردن عرفانی را؟
.
خون قاسم که زمین ریخت، فرو می بلعید
هیبت و قدرت آن دولت شیطانی را
.
باتلاقی است که جز دولت منفور ترامپ
عاقبت می شکند کعبه عبرانی را
.
رهبر کفر جهانی که به مستی خفتی!
خیز و بشنو سخن ملت قرآنی را:
.
ضربه ای سوی تو آید که فراموش کنی
چهره رافت اسلامی انسانی را
.
دشمنان وطنم باز همه می بینند
انتقام و غضب خاسته از وحدت ایرانی را
.
بابِ قاسم که شود ساخته در صحن
زنی که نماد ایمان کامل است و خدای را به مهربانیش می شناسد و تقدیر و
مشیت الهی را برای انسان مسجل می داند؛ اما با اتفاقاتی که می افتد یقینش
در هم می شکند.
انتشار: شهرسبز - روزنامه شیراز نوین شماره 689 مورخ 9 اردیبهشت 1398 - روزنامه افسانه شماره 3851 مورخ 8 اردیبهشت 1398 -
ادامه مطلب
 
عسل در روایات 
 
 
علی بن ابی طالب می‌فرمایند: 
«در زندگی همچون زنبور عسل باش، وقتی می‌خورد، چیز پاکیزه می‌خورد، وقتی از خود چیزی باقی می‌گذارد، چیز پاکیزه می‌نهد، وقتی بر چوبی یا جایی می‌نشیند، آن را نمی‌شکند و ویران نمی‌کند.»
 
 
با خرید و معرفی افراد به ما پورسانت دریافت کنید. احمد رضا سازواری 09217709172 - 09139256703
بعضی ها با "سنگ و چوب"
عده ای با "باورهایشان"
اولی ترسناک نیست،
چون با یک تبر در هم می شکند !
ولی دومی بلایی است که هیچ جامعه ای از آن مصون نمانده است !
پس بشکن ...
باورهایی را که از تو یک زندانی ساخته است بی آنکه بدانی ...
#رومن_رولان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهد
پنهان نمی کنم که در آمد و شد این شب و روزها یادش می افتم 
هدایا
حرفها
خاطرات
و 
مچاله می شوم و سعی می کنم سریع بر خودم و عکس ها و حرف ها غلبه کنم. واقعیت را باید پذیرفت. 
او نیست و نخواهد بود. باشد هم من نیستم. حرمت دوستی شکسته از هر جهت و  دوستی که بشکند  دل می شکند زبان هم تلخ می شود.
زنی که نماد ایمان کامل است و خدای را به مهربانیش می شناسد و تقدیر و
مشیت الهی را برای انسان مسجل می داند؛ اما با اتفاقاتی که می افتد یقینش
در هم می شکند.
انتشار: شهرسبز - روزنامه شیراز نوین شماره 689 مورخ 9 اردیبهشت 1398 - روزنامه افسانه شماره 3851 مورخ 8 اردیبهشت 1398 - تئاتر فارس -
ادامه مطلب
صدای سوت در گوشش می شکند..
سوت،سوت و بازهم سوت...
به یاد میاورد،همه چیز را...
قدم هایش سست میشود...
لگدی به دیوار اتاقی میزند که هیچ دری ندارد ،ناخن شصت پایش از وسط میشکند خونریزی بدی دارد.در حالی که کف اتاق پخش شده و سر کوچکش را در دست میفشارد فریاد میکشد،فریاد می کشد،فریاد میکشد..
یک اسب از میان اتاق شیهه کشان میگذرد...
بدون سوار...
ان بغض متعفن و در گلو پلاسیده اش را در خفا بالا می اورد...
ناخن هایش را در گوشت دیوار فرو کرده و فریاد میکشد.
دیوار کش می
حرکت با تمامی امتیازش، رهزنی خطیر برای متحرک است. تحرک، دائمی است. و همین استمرارش متحرک را عادت می دهد. به همه چیز. حتی به خودش. و به حرکتش. انسان، زمانی که با خود، مسیر حرکت را مرور می کند و به گذشته باز می گردد و یا به آینده می رود، یعنی " تخیل " می کند، لحظه ای عادت شکنی می کند و با ولع تلنگری را می بلعد.انسان همیشه عادتش را نمی شکند. گاهی در لابه لای عادت دست و پا می زند و می میرد؛ و از " حرکت" باز می ایستد.انسان از بدو خلقت تکوینا با " شدن " همراه اس
عظمت پروردگار , انسان را به رکوع و کرنش وا می دارد , و خدایی او , بنده را به تواضع وا می دارد . 
رکوع خم شدن در برابر عظمت او اظهار  بندگی و اطاعت است 
گردن را می کشیم , یعنی اماده ایم که سر در راهت بدهیم . 
خم می شویم یعنی کبریای تو مارا به تعظیم وا می دارد و در برابر بزرگی و بی همتایی تو الف قامتمان دال می شود و سرو قامتمان می شکند . 
 
 
 
آمد محضر آیت الله حق شناس
رحمه الله علیه، ناراحت و سراسیمه که: حاج آقا چله معروف حاجتروایی زیارت عاشورا را
خواندم اما حاجتم روا نشد. آیت الله حق شناس که چشم برزخی اش زبانزد خاص و عام بود
و باطن آدمها را می شناخت، بغضش ترکید و گفت:« حاجتت به مرز اجابت رسیده بود، فلان
گناه را که مرتکب شدی، قصه عوض شد.«
گناه... گناه... گناه... این
لعنتی حال دلمان را خراب می کند، نعمت مان را منهدم می گرداند، قلب امام زمان مان را
می شکند، حاجتروا شدن مان را به تاخیر می ان
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان...عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته!پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.بز به
خواستم شرحی بر حال و احوال این روزها و اتفاقاتی که گریبان گیر من سالخورده شده است را سیاهه کنم، اما... چه بگویم که از "با" بسم الله مداد می‌شکند، جوهر پس می‌افتد و ورق واجر... چه بگویم؟ و چگونه دهان باز کنم که سیل این کلمات تند و تلخ و لزج که مثل چاه پر شده، تمام دهانم را در بر گرفته، این مجاز خانه را زیر خود نبرد؟ تا کی صافیِ صبر را سر بکشم؟ تا کی قورت دهم این روزگار بد قلق را؟ سر جگرم از دندان زخم است! دلِ تنگم سوخته و غصه دارم برای خودم... برای خود
هلیا! یک سنگ بر پیشانی سنگی کوه خورد.
کوه خندید و سنگ شکست.
یک روز...کوه می شکند.
خواهی دید.
...
زندگی طغیانی ست بر تمام درهای بسته و پاسداران بستگی.
هر لحظه ای که در تسلیم بگذرد لحظه ای ست که بیهودگی و مرگ را تعلیم می دهد.
...
به روزهای اندوه باری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.
و به روزهایی که هزار نفرین، حتی لحظه ای را بر نمی گرداند.
«بار دیگر شهری که دوست می داشتم»
#نادر_ابراهیمی
پ.ن: کتاب متفاوتی بود از این بزرگ مرد...فقط...کمی تلخ بود و تلخ ت
در یکی از صحنه‌های «من، دنیل بلیک» در یک بانک مواد غذایی دولتی نظام سرمایه‌داری کشور انگلستان که در آن به طبقه‌ی فرودست سهمیه‌ی مواد خوراکی اختصاص می‌یابد، مادری یکی از کنسروهای لوبیا را در گوشه‌ا‌ی بلادرنگ و به دور از چشم دیگران باز می‌کند و با ولع تمام، بی‌اراده به دهان می‌ریزد و ناگهان درهم می‌شکند. کسی که پیش از آن هرگز، گرسنگی طاقت‌فرسایش را به‌خاطر شرافت و عزت‌نفسش به‌رو نیاورده‌است.  
یکی از شوک‌آورترین و تاثیرگذارترین ص
زندگی شما، مال خودتان است. نگذارید زیر تسلیم و رضای متعفن خرد شود. به هوش باشید. همیشه راهی برای فرار است. همیشه نور امیدی در جایی وجود دارد. ممکن است نور تابانی نباشد، اما تاریکی را در هم می‌شکند، هوشیار باشید. خدایان فرصت‌هایی پیش روی‌تان می‌گذارند، آنها را بشناسید، و در آغوش بکشید، شما نمی‌توانید مرگ را در هم بشکنید، ولی می‌توانید گاهی مرگ را در زندگی‌تان از بین ببرید. هرچه بیشتر این کار را بکنید، نور بیشتری خواهد تابید. زندگی شما، در
زندگی شما، مال خودتان است. نگذارید زیر تسلیم و رضای متعفن خرد شود. به هوش باشید. همیشه راهی برای فرار است. همیشه نور امیدی در جایی وجود دارد. ممکن است نور تابانی نباشد، اما تاریکی را در هم می‌شکند، هوشیار باشید. خدایان فرصت‌هایی پیش روی‌تان می‌گذارند، آنها را بشناسید، و در آغوش بکشید، شما نمی‌توانید مرگ را در هم بشکنید، ولی می‌توانید گاهی مرگ را در زندگی‌تان از بین ببرید. هرچه بیشتر این کار را بکنید، نور بیشتری خواهد تابید. زندگی شما، در
بعضی وقت‌ها، مخصوصاً وقتی صاحبش عجله دارد، مداد تقاص تمام این عجله‌ها را می‌دهد و سَرَش می‌شکند، سری که برایش مثل دست‌های بنا، انگشت‌های قالی‌باف و پاهای فوتبالیست است.
مداد آه می‌کشد، چون این اتفاق، یعنی از دست دادن سَرِ نازنینش، مساوی است با رویارویی با دشمنش، تراش!
تراش در واقع خیرخواه مداد است، اما مداد این را نمی‌داند. دوست خوب در نگاهش، پاک‌کن است. وقت‌هایی که خراب‌کاری به‌ بار می‌آورد، پاک‌کن کمکش می‌کند و قبل از این‌که ک
سرکه یکی از غذاهای مفید می باشد که متاسفانه امروز مورد غفلت واقع شده است (مراد این مطلب سرکه طبیعی می باشد نه سرکه های صنعتی)
در این آموزش؛ احادیثی از امام جعفر صادق(علیه السلام) که موسس مکتب علمی صادقیه می باشند را درباره "خواص سرکه" بیان می نماییم.
 
* امام صادق علیه السلام :سرکه، تلخه را فرو می نشاند، قلب را زنده می سازد، کِرم های شکم را می کُشد و دهان را استحکام می بخشد.
 
* امام صادق علیه السلام :سرکه، نیکو خورشی است. تلخه را می شکند، قلب را زن
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را
گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را
رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را
از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را
طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را
دل به هجران تو عم
در یکی از صحنه‌های «من، دنیل بلیک» در یک بانک مواد غذایی دولتی نظام سرمایه‌داری کشور انگلستان که در آن به طبقه‌ی فرودست سهمیه‌ی مواد خوراکی اختصاص می‌یابد، مادری یکی از کنسروهای لوبیا را در گوشه‌ا‌ی بلادرنگ و به دور از چشم دیگران باز می‌کند و با ولع تمام، بی‌اراده به دهان می‌ریزد و ناگهان درهم می‌شکند. کسی که پیش از آن هرگز، گرسنگی طاقت‌فرسایش را به‌خاطر شرافت و عزت‌نفسش به‌رو نیاورده‌است.  
یکی از شوک‌آورترین و تاثیرگذارترین ص
به کبریت های نیم سوخته ی خیس قسم بخورم یا به تکه سوسیسِ چسبیده به کف ماهیتابه؟ به کندن پوستِ لبم، یا پوست های قهوه ای دلمه بسته روی زخم های حاصل از کفش های پاشنه بلند دو هفته ی پیش؟ به پخش شدنِ عطرهای ارزان قیمتِ مردانه وسط بوی سوخته ی پلو یا به بوی جوهر نمک اولِ صبح وسط بوی کثافتِ دستشوئی ها؟ به صدای زمخت یاالله گفتنِ تعمیرکار ساعتِ هفت صبح یا به صدای ریز و ملوس گربه های تازه پا گرفته یک ساعت پس از نیمه شب؟ به چه چیز اینجا قسم بخورم که بفهمی من
 
مگو که شعله در این سینه در نمیگیرددلم گرفته از این بیشتر نمیگیردبه درد بی خبری جان خسته درگیر استکسی از آن سوی دل ها خبر نمیگیردسزاست گر شکند تیغ خود گر پرستیدندلی که آینه ها را سپر نمیگیردبسوز چنگ دلت را در این مجال جنوناگر به زخمه آهی اثر نمیگیردمگو برای گرفتن بهانه دیگر نیستدلت برای شهیدان مگر نمیگیردهزار بادیه را عشق شعله زد، امادر این دل این دل وامانده در نمیگیرددلم برای گرفتن بهانه ها داردحدیث درد من این مختصر نمیگیرد
« عبدالجبار ک
دلم برای غم فقدان تو تنگ شده است . برای غمی که ما را به دوستی تو بدهکار می کرد. ما را خوشه چین خرمن درو شده ی تو می کرد.کاش ما را گذاشته بودند که عزاداری تو را بکنیم ..بیست و دوی بهمن که شد چهلمت را با افتخار با حماسه با برنامه ی دقیق و دقیق تر شده برای انتقام تو برگزار کنیم ...نشد ...اولین کسی که نگذاشت که همگی دسته جمعی خودمان را تو بدانیم ..یا با تو بدانیم.....همان کسی بود که شهادت عظیم تو را امضا کرده بود...غیرتی است جل و علا روی دوستانش...ممکن است آنها
گاهی وقتها جز اینکه دستهاتو ببری بالا و بگی تسلیم انگار راه دیگه ای نیست
غمگینم. کشتی ام شکسته به خاطر وجود طوفان و صخره و البته عدم مدیریت بنده شکست و به مقصد (مقصدی که من میخواستم) نرسید این چندمین بار است که اینچنین کشتی ام می شکند و به مقصد نمی رسد.
در این وانفسا بدترین و غیر قابل باور ترین خبر را هم برایت می آورند، خبر رفتن تنها عمویت که همان او دیدنش دلت را وا می کرد. بودنش دلگرمی ات بود. وقتی که نتوانستی باز هم بخاطر طوفان لعنتی و کنکور و د
کجایی شازده کوچولو؟ گلت را تنها و بی‌پناه رها کردی توی این سیاره‌‌ی رنج و کجا رفتی؟ اینجا شب‌ها سرد می‌شود و من بدون تو برای تحملش خیلی کم‌طاقتم. دلم برایت تنگ شده؛ خیلی زیاد... ولی حواسم هست که خودم گفتم برو. گل مغرور و خودخواهی بودم. تا وقتی بودی هم حسابی بهانه آوردم. هیچی نداشتم ولی باز قیافه ‌گرفتم. گفتم "دست‌دست نکن دیگر. این کارت خلق آدم را تنگ می‌کند. حالا که تصمیم گرفته‌ای بروی برو دیگر!" و این را گفتم چون که نمی‌خواستم تو اشکم را ب
کتاب که می‌خوانی، گاهی از حاشیه‌ی کاغذ بیرون می‌افتی. فکرت پف می‌کند. جواب سؤال‌ها را زیر دندانت مزه‌مزه می‌کنی. دوست‌داشتن‌هایت در دست‌ها و چشم‌های آدم‌های امیدوار رنگی گره می‌خورد.
آدم‌ها وقتی کتاب نخوانند، بی‌منطق می‌شوند. 

نژاد‌پرست می‌شوند. مشکلاتشان را با داد و فریاد حل می‌کنند. حرف‌زدن درست یادشان می‌رود و کلمات زیر حنجره‌هایشان تلنبار می‌شوند، بیرون نمی‌آیند، خفگی می‌آورند.
فکر می‌کرد خفگی فقط در دریا نیست! برای
غم ها که ناگهان سرازیر می شود سیل است، اما تو سد ساخته ای و غم ها را پشت سدت نگه می داری تا تو را و خانه ات را و امیدت را نبرند.
غم ها می بارند و می بارند و می بارند اما تو آنها را هدایت می کنی به سفره های زیرزمینی روانت و ذخیره شان می کنی برای روز مبادای روح؛  و هیچکس خبر ندارد که باغ سبز جان از چشمه اندوه سیراب می شود.
و هیچکس نمی داند این گل ها که می رویند زرد و سرخ و  رنگ رنگ از آب تیره غم نوشیده اند.
تنها تویی که می دانی که میوه های شیرین درختان تو
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18)
بلکه حق را بر باطل فرو مى‏افکنیم، پس آن را در هم مى‏شکند، و بناگاه آن نابود مى‏گردد. واى بر شما از آنچه وصف مى‏کنید.


98/10/25
حجت الاسلام غلامرضا قاسمیان در برنامه تلوزیونی جهان آرا در شبکه افق سیما در پی شهادت حاج قاسم سلیمانی گفت:
(تشبیه حق و باطل به سوزن و بادکنک)
باطل مثل بادکنک بزرگ و تجمیع می شود و حق مثل سوزن به آن برخورد ک
چه شبی بود دیشب! سنگینی بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظۀ حیات، بر پشت من سنگینی می کند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را می شکند. از علی خواستی – مظلومانه و متواضعانه – که ترا شبانه دفن کند و مقبره ات را از چشم همگان مخفی بدارد. می خواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروخته اید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ می رود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دُردانۀ خدا، محروم می ماند. چه سند مظلومیت جاودانه ای! و چه انتقام کریمانه ای.
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18)
بلکه حق را بر باطل فرو مى‏افکنیم، پس آن را در هم مى‏شکند، و بناگاه آن نابود مى‏گردد. واى بر شما از آنچه وصف مى‏کنید.


98/10/25
حجت الاسلام غلامرضا قاسمیان در برنامه تلوزیونی جهان آرا در شبکه افق سیما در پی شهادت حاج قاسم سلیمانی گفت:
(تشبیه حق و باطل به سوزن و بادکنک)
باطل مثل بادکنک بزرگ و تجمیع می شود و حق مثل سوزن به آن برخورد ک
زندگی آنقدر هم که فکر می کردیم طولانی نبود ، تا چشم بر هم زدیم وارد دنیای جدیدی شدیم عصری بظاهر مدرنیته !تفکرات نو ، عقاید نو ، و حتی دوست داشتن های نو ،پا به پای علم طرز فکرِبرخی از انسان ها هم پیشرفت کرد و باورهایشان بروز شد ...هر یک از این افراد نسبت به زندگی تعریف خاص خودش را هم داردیکی روزی چند دل می شکند یکی برای تنوع چندین قربانی بجا می گذارد و دیگری هم شاید پایبندِ احساسِ کسی شده که خیانتروزمرگی اش محسوب می شود ،اینجا دیگر نمیتوان گ
«پای من شکست، وقتی دوازده سالم بود. سر کلاس ژیمیناستیک، به‌خاطر یک شیطنت، به‌خاطر یک پشتک بیجا و...آه، خیلی درد داشت. می دانید بعد از اینکه پات می شکند چه می شود؟»«نه.»«باید پایت را گچ بگیری، تا چند وقت هم نباید حرکتش بدی. بعد یاد می‌گیری که چطوری با عصا راه بری. آهسته، نامطمئن و بی‌تعادل، اما به هرحال راه میری. چند وقت بعد وقتی دکتر دارد گچ را باز می‌کند به تو می گوید که کم کم همه چیز مثل گذشته می شود، ولی نمی شود. به نظرم هیچ کسی بعد از اینکه
فردیت باختگی ( deindividuation) و رفتار جمعلوبون در کتاب خود به نام جماعت می نویسد: جماعت همیشه از نظر عقلی در سطحی پایین تر از یک آدم منفرد قرار دارد ... فرد در داخل جماعت ، آدمی است متلون، زود باور، و کم تحمل که خشونت و درنده خویی موجودات ابتدایی را داراست... و اعمالش زیر نفوذ نخاع شوکی است. لوبون معتقد بود که رفتارهای پرخاشگرانه و غیر اخلاقی دسته اوباش از راه واگیری در یک جماعت رسوخ می کند و حس اخلاقی و خویشتنداری را درهم می شکند. این خود سبب می شود که
 
 سکوت می شکند .
صدای دسته کلیدی را می شنوم . و بعد صدای باز شدن درب یکی از آپارتمان ها. و بلافاصله صدای زنی که انگار با کسی پشت خط تلفن حرف می زند. بغض می ترکاند و از میان کلماتی که با گریه عجین شده اند مدام تکرار می کند : « همش فحش می ده ! زندگیم شده فحش فحش فحش ... دیگه خسته شدم ... چیکار کنم؟... » و همینطور که زن در اعماق خانه فرو می رود صدایش گنگ و نامفهوم تر می شود. اما هنوز صدای گریه ی گنگی آزارم می دهد.
 
قاصدک امروز هم آمد...اما مثل همیشه...
قاصدک هم از چشم در انتظار بودن من با خبر است...
قاصدک  میداند هر روز عصر ها همان عصر های دلگیر تا هنگام غروب خورشید کنار پنجره می ایستم در انتظار خبری از تو ...
قاصدک هم میداند که انتظار برای تو بیهوده است ...
قاصدک هم عادت کرده به نیامدن تو...
قاصدک هم از اینکه خبری از تو برای من ندارد شرمنده است...
.
.
.
این شبها زیر نور ماه می ایستم و تجسم میکنم دیدار دوباره مان را زیر نور همین ماه...زیر همین آسمان پر از ستاره...
چه زی
قاصدک امروز هم آمد...اما مثل همیشه...
قاصدک هم از چشم در انتظار بودن من با خبر است...
قاصدک  میداند هر روز عصر ها همان عصر های دلگیر تا هنگام غروب خورشید کنار پنجره می ایستم در انتظار خبری از تو ...
قاصدک هم میداند که انتظار برای تو بیهوده است ...
قاصدک هم عادت کرده به نیامدن تو...
قاصدک هم از اینکه خبری از تو برای من ندارد شرمنده است...
.
.
.
این شبها زیر نور ماه می ایستم و تجسم میکنم دیدار دوباره مان را زیر نور همین ماه...زیر همین آسمان پر از ستاره...
چه زی
چیزی در دلم می‌شکند. انگار که غرورم باشد. عقلم به دلم _شماتت بار _ میگوید دوباره به سراب دلبسته بوده‌ام.راستش من نمیدانم چه نصیب تو میشود که این چنین بنده‌ات را تشنه راهی سرابش میکنی و وقتی روشنایی اشک ِ شوق ِ رسیدن به چشمانش می‌افتد با روشنایی اشک ِ نرسیدن طاقش میزنی.عادت کرده‌ام به گریه کردن در دلم، بیصدا...ارام...با خودم و خودت در میان جمع.پایم به راه نمی‌اید. اما پیاده و تنها را هنوز خوش‌تر دارم. از دیگران خداحافظی میکنم و راهی خانه میشوم
در یکی از صحنه‌های «من، دنیل بلیک» در یک بانک مواد غذایی دولتی نظام سرمایه‌داری کشور انگلستان که در آن به طبقه‌ی فرودست سهمیه‌ی مواد خوراکی اختصاص می‌یابد، مادری یکی از کنسروهای لوبیا را در گوشه‌ا‌ی بلادرنگ و به دور از چشم دیگران باز می‌کند و با ولع تمام، بی‌اراده به دهان می‌ریزد و ناگهان درهم می‌شکند. کسی که پیش از آن هرگز، گرسنگی طاقت‌فرسایش را به‌خاطر شرافت و عزت‌نفسش به‌رو نیاورده‌است.  
یکی از شوک‌آورترین و تاثیرگذارترین ص
مسافت...فاصله ی میان من و توست، فاصله ایی که زمان و مکان را در هم می شکند...فاصله ایی نزدیک، به نزدیکی شانه هایمان و دور به اندازه دلتنگی هایمان...مصداق آن لحظه ایی ست که در کنار تو هستم، همان قدر نزدیک...اما هنوز هم دلتنگ ات هستم، و آغوشت مکان و زمان را بی معنا می کند و تنها چیزیست که فاصله های میان مارا از بین می برد...یادش بخیر، نخستین باری که در آغوشت،نزدیکی را لمس کردم، حسی شیرین بود...چند دقیقه مرا در ساحل شانه هایت به آرامش دعوت نمودی و صدایت ه
مسافت...فاصله ی میان من و توست، فاصله ایی که زمان و مکان را در هم می شکند...فاصله ایی نزدیک، به نزدیکی شانه هایمان و دور به اندازه دلتنگی هایمان...مصداق آن لحظه ایی ست که در کنار تو هستم، همان قدر نزدیک...اما هنوز هم دلتنگ ات هستم، و آغوشت مکان و زمان را بی معنا می کند و تنها چیزیست که فاصله های میان مارا از بین می برد...یادش بخیر، نخستین باری که در آغوشت،نزدیکی را لمس کردم، حسی شیرین بود...چند دقیقه مرا در ساحل شانه هایت به آرامش دعوت نمودی و صدایت ه
     
امام علی علیه السلام
کُن کَالنَّحلَةِ؛ إذا أکَلَت أکَلَت طَیِّبا ، وإذا وَضَعَت وَضعَت طَیِّبا ، وإذا وَقَعَت عَلى عودٍ لَم تَکسِرهُ.

همچون زنبور عسل باش که خوراک پاک و پاکیزه
مى‌خورد و محصول پاک و پاکیزه تولید مى‌کند ، و هر گاه روى شاخه‌اى
مى‌نشیند، آن را نمى‌شکند.


. غرر الحکم : ج ٤ ص ٥٩٥ ح ٧١٨٦
زندگی آنقدر هم که فکر می کردیم طولانی نبود ، تا چشم بر هم زدیم وارد دنیای جدیدی شدیم عصری بظاهر مدرنیته !تفکرات نو ، عقاید نو ، و حتی دوست داشتن های نو ،پا به پای علم طرز فکرِبرخی از انسان ها هم پیشرفت کرد و باورهایشان بروز شد ...هر یک از این افراد نسبت به زندگی تعریف خاص خودش را هم داردیکی روزی چند دل می شکند یکی برای تنوع چندین قربانی بجا می گذارد و دیگری هم شاید پایبندِ احساسِ کسی شده که خیانتروزمرگی اش محسوب می شود ،اینجا دیگر نمیتوان گ
      
در زمان جنگ جهانی اول، هجوم دولت های روس و انگلیس به ایران اوج گرفته بود و آیت الله نائینی بسیار نگران و پریشان که وضع شیعیان به کجا می رسد. در همین موقعیت شبی به امام عصر ارواحنا فداه متوسل شده و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند... 
در عالم رویا می بیند: دیواری به شکل نقشه ایران ترک برداشته و در حال افتادن است. در زیر این دیوار یک عده زن و بچه نشسته اند و نزدیک است دیوار بر سر اینها خراب شود. مرحوم نائینی رحمة الله علیه وقتی این ص
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
جنگجویی از استادش پرسید: بهترین شمشیرزن کیست؟استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین کن.شاگرد گفت: اما چرا باید این کار را بکنم؟ سنگ پاسخ نمی دهد!!استاد گفت: خوب با شمشیرت به آن حمله کن.شاگرد پاسخ داد: این کار را هم نمی کنم. شمشیرم می شکند و اگر با دست هایم به آن حمله کنم، انگشتانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارد. من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن کیست؟استاد پاسخ داد: بهتری
امروز حیاط دانشگاه شلوغ بود برف می آمد انقدر قشنگ بودکه هیچ وقت توی تصورمم نمی تونستم همچین تصویری رو خیال کنم .
وقتی دور میشم وقتی درست فکر میکنم خیلی منطقی تر به موضوع نگاه میکنم خیلی عمیق تر میفهمم ولی یک چیزی هست که با هیچ منطقی قابل توضیح نیست با هیچ منطقی قابل درک نیست همین گاهی بی قرارم می کند امروز سرجلسه امتحان کنار پنجره نشسته بودم برف می بارید درگیر سئوالات تحلیلی استاد میم بودم و با خودم عهد کرده بودم که با تمام وجودم تک تک سئوال ه
با دیدن چیز های قشنگ و رنگیِ متعلق به جایی خیلی دور، مثلِ رنگِ آبی متفاوت آسمان قاره ای دیگر یا ک تپه ای با چمنزار سبز و قشنگ ک باد تویش می رقصد، مشرف به خانه هایی ک توی یکدگیر کپه نشده اند و برای ساکنانش صرفا، چهارچوبی در دار برای پنهان ماندن از چشمانِ فضولِ شهر نیستند و شخصیت دارند، خانه ها. اینها را گفتم ک بگویم، اگر قلبم تپش نامنظمی می کند از تصور اینها، از این قشنگی ها، مثل تمام خیال پردازی هایم و رویاهایی ک ک در سر پرورانده ام ساعت ها در ش
او به زودی از زندگی من بیرون می رود و من از همین لحظه دلتنگم. احتمالا به محض اولین دیدار ما بعد از بازگشت از سفرش. عکسش را نگاه می کنم و تازه درک میکنم حس و حال شاعرانه عاشقانه ای را که مدت ها بود اینجا و آنجا می خواندم و درک واضحی از آن نداشتم؛
خب به نوعی حس شکست است. اینکه فکر کنی قرار است یک عمر یک چهره را پیش رویت ببینی و احتمالا به زودی تمام خط و خطوطش را از بری... بعد ناگهان ببینی تمام شد. حتی اگر خودت تمامش کنی. آدم دلش برای تصوراتش هم حتی تن
هیچوقت تا سخنان آب انگور گاز دار تمام نشده رهایش نکنید، بغضش می شکند و اشک های جاریش دامن کتاب های آنتونی هوروویتس را می گیرد و از آن روز شرلوک هلمز و موریاتی از خشم و نفرت بنفش چهره می شوند و شب ها روی میز آشپزخانه لم می دهند و بطری های آب انگور را پشت سر هم سر می کشند، احتمالا به دختری فکر می کنند که دل آب انگور گازدار را شکسته است. آه آب انگور عزیز، گوریل انگوری را شادمان کردی و برای مردمان بی شراب، فرصتی در اینستا فراهم آوردی تا با می قرمز در
اینکه من بیشتر از ربع قرن اجازه حضور در این دنیا را دارم برایم هیجان‌انگیز است. هر روز که می‌گذرد پخته‌تر می‌شوم هر آن ممکن است ته بگیرم و جزغاله شوم! با هر چیزی گریه نمی‌کنم و با هر حرفی نمی‌رنجم. هنوز ته‌مایه‌ای از لجبازیهای کودکی‌ام در من مانده و گاهی هم برای چیزهای کوچک دلم می‌شکند.به ناکامی‌های دنیویم که فکر می‌کنم یاد پایان دنیا دلم را آرام می‌کند یاد یک جا به اندازه قدم که حتی نمی‌توانم پهلو به پهلو شوم! یاد تاریکی و تنهایی اول
قایقی ساخته ام...
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر،
دکلش از ایمان
در شبی مهتابی...
سفری دور و دراز،
می کنم از لب دریا آغاز،
دل به امواج بلا خواهم داد...
اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد،
که مرا منصرف از راه کند،
راه بیراهه کند،
باکی نیست...
من به همراه، دعایی دارم
و به دل، قطب نمایی دارم
و اگر در طی راه،
به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی...
باز اندوهی نیست،
بازوانی دارم،
میزنم آب و شنا می کنم و میدانم،
که « خدایی » دارم...
آواز سال نو
اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.
این توصیفیه که در سایتی که فیلم رو ازش دیدم نوشته بود.
اولین چیزیکه منو جذب خودش کرد سال تولید فیلم و کیفیت ساخت اون بود. این انیمیشن خیلی به واقعیت نزدیک بود انگار ادم هاش واقعی بودن حال
یکی از کلمات جادویی در زندگی اجتماعی عذرخواهی است و نپذیرفتن آن دون شأن و اخلاق اسلامی انسانی است و پوزش پذیری در هرحال رواست. بگونه ای که امیرمؤمنان (ع) از پیروانشان خواسته اند اعذر یعنی بسیار پوزش پذیر باشند.  از نظر قرآن، پوزش خواهی و پذیرش آن، امری بسیار پسندیده است و انسان همواره می بایست به گونه ای رفتار کند که نیازمند پوزش و عذرخواهی نباشد ولی از آن جایی که انسان ممکن الخطا و به اسباب و علل درونی و بیرونی دچار خطا و اشتباه می شود و گناه
دشمن این روزهای جهان دوست خیلی از ماهاست ..دوستی که ما را به خانه و خانواده برگردانده و بهتر طعم چایی های مادرمان را متوجه می شویم،بهتر باهم بودن و لذت نار هم بودن را درک میکنیم و آرزومند روزهای عادی سال هستیم،دیگر کسی هوا را آلوده نمی کند،از شلوغی های خیابان ها خبری نیست،کمتر کسی برای رسیدن به مقصد عجله می کند،کمتر دلها می شکند،فرزندان و والدین طعم داشتن همدیگر را حس میکنند،کمی بیشتر از قبل قدر چیزهای ارزشمند زندگی مثل نفس کشیدن و سلامتی ر
هیچوقت تا سخنان آب انگور گاز دار تمام نشده رهایش نکنید، بغضش می شکند و اشک های جاریش دامن کتاب های آنتونی هوروویتس را می گیرد و از آن روز شرلوک هلمز و موریاتی از خشم و نفرت بنفش چهره می شوند و شب ها روی میز آشپزخانه لم می دهند و بطری های آب انگور را پشت سر هم سر می کشند، احتمالا به دختری فکر می کنند که دل آب انگور گازدار را شکسته است. آه آب انگور عزیز، گوریل انگوری را شادمان کردی و برای مردمان بی شراب، فرصتی در اینستا فراهم آوردی تا با می قرمز در
سیاه پوشان بابا حسین شروع شده است. باید از جان مایه بگذاریم و دوباره غوغا به پا کنیم. از محرم برسیم به ظهور. 
آقاییِ نازم، تو کجا عزاداری میکنی بدون من؟ چه طور دلت می آید یکسال دیگر هم تنهایی مسجد بروی؟ وقتی سیاه ارباب را میپوشی و شال عزا می اندازی و سینه میزنی، خیلی عزیزتری. کاش میبودم و میدیدم که چقدر باشکوه تر میشوی. وقتی دلت برای حسین می‌شکند و چشمان محجوبت می‌جوشد، یاد کن از کسی که سالها تنها و چشم به راهش گذاشته ای. دعا کن این آخرین محرمِ
بی خیال شده ام. . .
اینجا هیچ کس از کسی
برای اشگها دلیل نمی خواهد
وتو می دانی دیگر
هیچ چیز سکوتم را نمی شکند
ودلم دیگر از وحشت
رفتن ها . . . زخم زدنها
کابوس نخواهد دید
اینجا دیار تنهایی ست
به دوراز تن هایی که
لبخند به لب. . . . خنجرت میزنند
فریاد،بهمن 95
اثرات ویرانگر غضب و پیامد های آن
1. قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که خشم و غضب دشمن آدمی است و به هنگام هیجان غضب، عقل به کلی از کار می افتد، و انسان دیوانه وار حرکاتی را انجام می دهد که نه تنها مایه تعجب همه اطرافیانش می گردد، بلکه خود او نیز بعد از فرو نشستن آتش غضب، از کارهایی که در آن حال انجام داده است در تعجب و وحشت فرو می رود، در آن حال گاهی دیوانه وار به هر کس حتی نزدیکترین دوستان خود حمله می کند، دست او تا مرفق در خون بی گناهان ف
بسم الله 
قرآن را باز کنیم از گناهان متعدی سخن گفته است، از زنا- دزدی- دروغ- غیبت- نفاق و...
به هیچ کدام از این ها نگفته است که این کار جنگ با خدا است .
اما به #ربا که رسیده است، می فرماید: این کار جنگ با خدا است.
یکی از مددجویان مرکز ما سال قبل به علت حادثه ای دست و کتف هایش می شکند و توان هیچ گونه فعالیت نداشته است .
از طرفی هیچ حامی که بتواند هزینه ی زندگی روزانه و درمان خود را بپردازد را نداشته است .
ناچارا نزول می گیرد.
حدود 3/5 میلیون تومان تا هم خود
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان


مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان


تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان


کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان


بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان


پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان


دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مر
 
 
رفته بودم دکتر مطمئن  و مجرب پدر تا سر و ته این فراموشی و آن تشنج و شایعات لخته را در بیاورم. 
دکتر نگاهی به صفحه اول دفترچه بیمه ام  کرد و نتوانست محاسبه کند از خودم پرسید چند سالت است؟ گفتم 36 سال
گفت: خب دیگر باید ازدواج کنی، زن بذات حساس است این چه دردی است تا دوازده شب با این روحیه سگ دو بزنی؟ خب می شوی این .... و ملاکت زیبایی همسرت نباشد.
راستش دلم تنش نمی خواست بخصوص ویزیت پدر با تنش شروع شده بود . می خواستم بگویم برادر پزشک توئی با ایکس تو
چون سنگی عاشق
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


دریافت
بر ستیغ صخره، باز بود دستانم
ایستاده بر پیشانی چروک قله تاریخ
انگار هبوط کرده میان اجدام
و چون همیشه نگاهم به آسمان!
چونان سیاه مستان هوشیار،
چشمانم
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستتسرِ خُم می سلامت، شکند اگر سبویی
دیشب ارواح طیبه شهیدان،روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهید حاج قاسم سلیمانی...
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستتسرِ خُم می سلامت، شکند اگر سبویی
دیشب ارواح طیبه شهیدان،روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهید حاج قاسم سلیمانی...
دانلود آهنگ او محسن چاوشی  + متن آهنگ او هم اکنون در رسانه مدی موزیک
دانلود آهنگ جدید محسن چاوشی به نام او
Mohsen Chavoshi – Ou
اینستا گرام هنرمند 
اینستاگرام مدی موزیک
محسن چاوشی او
ترانه : ——-
آهنگ : ——-
تنظیم : ——-
بخشی از متن آهنگ محسن چاوشی او
تاج گذاری کند آمده کاری کند
بت شکند شاه ما بنده نوازی کند
ما بنوازیم نیست ناز بت بت شکن
بت بنوازد هر آن چنگ به سازی کند
آمده با قصد خود هرچه بت قادر است
با تبرش یک نفس دست درازی کند
خوی علی خوی او روی علی
او به زودی از زندگی من بیرون می رود و من از همین لحظه دلتنگم. احتمالا به محض اولین دیدار ما بعد از بازگشت از سفرش. عکسش را نگاه می کنم و تازه درک میکنم حس و حال شاعرانه عاشقانه ای را که مدت ها بود اینجا و آنجا می خواندم و درک واضحی از آن نداشتم؛
خب به نوعی حس شکست است. اینکه فکر کنی قرار است یک عمر یک چهره را پیش رویت ببینی و احتمالا به زودی تمام خط و خطوطش را از بری... بعد ناگهان ببینی تمام شد. حتی اگر خودت تمامش کنی. آدم دلش برای تصوراتش هم حتی تن
در پس گذر عطر نسیم خوش فصل بهار
چشم براه ، در سوگ غمگین تار 
بر لب تشنه ی داغ 
خالص گشته ام همچون عطر گلاب غمصر ناب
پرعطش همچون ماه تیر
آمیخته در تب و تاب
 در این لحظه ی بیداری پنهانی شب
باردیگر قلم از دور مرا میخواند
برتن این سیاره ی خاک
من غریب گشته ام ، بی وطن ، و بی عشق و بی یار . 
او نیز ، جا مانده از قرار ، 
زیر ان دریاچه ی بزرگ ، قبل از قامت بلند رشته کوه های سفید 
در دل سرزمینی سبز و نمور 
دور از هلهله های شلوغ 
فارغ از صوت و دود و بوق و سرود 
می دانید؟ گاهی وقتها آدم در قبال شکسته شدن دلش یا هر چیزی که آزارش داده است، توضیحات قانع کننده یا دفاعیه های محکم نمی خواهد! اصلا نیازی نیست طرف مقابل ثابت کند که منظوری نداشته است یا سوء تفاهمی پیش آمده است. همان یک کلمه "معذرت میخواهم" کافی است تا آتش خشم را خاموش و دلشکستگیها را ترمیم کند؛ بعد از آن، می شود تلاشی را که میخواسته ایم برای اثبات بی گناهیمان یا به دست آوردن دل طرف مقابل صرف کنیم، صرف این کنیم که مراقب باشیم رفتاری یا گفتاری را
می دانید؟ گاهی وقتها آدم در قبال شکسته شدن دلش یا هر چیزی که آزارش داده است، توضیحات قانع کننده یا دفاعیه های محکم نمی خواهد! اصلا نیازی نیست طرف مقابل ثابت کند که منظوری نداشته است یا سوء تفاهمی پیش آمده است. همان یک کلمه "معذرت میخواهم" کافی است تا آتش خشم را خاموش و دلشکستگیها را ترمیم کند؛ بعد از آن، می شود تلاشی را که میخواسته ایم برای اثبات بی گناهیمان یا به دست آوردن دل طرف مقابل صرف کنیم، صرف این کنیم که مراقب باشیم رفتاری یا گفتاری را
چه کسی اموال امام را میگیرد؟
ناظم العقیلی ضمن روایاتی که تاکید بر احمد اسماعیل دارند، این روایت را آورده است :
((در روایت است که او اموال قائم را می‌گیرد و اصحاب کهف پشت سرش راه می‌روند و او وزیر راست قائم و حاجب و نماینده اوست و...)) (١)
پاسخ:
با مراجعه به اصل روایت، دروغ این شخص آشکار می‌شود، زیرا روایت درباره حضرت عیسی علیه السلام. 
عمر بن ابراهیم اوس در کتابش از رسول خدا روایت کرده که فرمودند عیسی بن مریم علیه السلام هنگام صبح درمیان دو لباس
 
.
مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود.مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گل های باغچه بدل شود.عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میت
73-  و من کلام له (علیه السلام)
> قاله لمروان بن الحکم بالبصرة <
قَالُوا : أُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ أَسِیراً یَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (علیهما السلام) إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَکَلَّمَاهُ فِیهِ فَخَلَّی سَبِیلَهُ فَقَالَا لَهُ یُبَایِعُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ (علیه السلام) : أَ وَ لَمْ یُبَایِعْنِی بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِی فِی بَیْعَتِهِ إِنَّهَا ک
دانلود آهنگ جدید محسن چاوشی او
موزیک من  را همراهی کنید با سوپرایز ویژه این ساعت ♫ دانلود اهنگ تاجگذاری کند آمده کاری کند بت شکند شاه ما بنده نوازی کند به نام او با صدای محسن چاوشی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫
شعر و ملودی : محسن چاوشی
Download New Music BY : Mohsen Chavoshi | Ou With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa
 
متن آهنگ او محسن چاوشی
ادامه مطلب
در خرابات نشستن، راندن و به خویش خواندن. این کجی‌ها راست کردن،‌ این دروغی‌های راست‌نمای تباه. آن تباهی‌ها آتش زدن و در دم آتشین خویش فرو دادن، و آنگاه برآوردن چون بالهای فرشتگان.
این ابلیسکان به ابلیسی خویش واگذاشتن، آن نکومردان به نکومردی خویش. تا شرّی و نکویی روزی هر دو از خویش ملول آیند و راه حقیقی بجویند. 
خسته و ملول و زار، آنگاه که روح به آستانه رسد، حقیقت کمر می‌شکند و غبار راه از پاهای تاول‌بسته می‌ستاند و مرهم می‌نهد و بر زخم‌ه
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از
تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی و انسانی را بقیه نوشته‌اند و خوانده‌اید، من فقط توصیه می‌کنم آدم‌های خطرناک نزدیک خود را بشناسید و ازشان فاصله بگیرید؛- آن‌هایی که به‌دنبال انتقام سخت بودند و برایشان مهم نبود انتقام چه در پی دارد، چون هدف وسیله را توجیه می‌کند!- آن معلم‌ها و دانشجومعلم‌هایی که نوشتند "من معلمم، هزاران قاسم سلیمانی تربیت خواهم کرد" و برایشان مهم نبود که قاسم سلیمانی‌ها، دشمن (داعش) را همراه با خانواده و زن و بچه می‌کشند.- و آ
داستان واقعی _امام زمان عج فرمودند : هوای کشورتان را داریم 
 
در زمان جنگ جهانی اول، هجوم دولت های روس و انگلیس به کشور اوج گرفته بود و آیت الله نائینی بسیار نگران و پریشان که وضع شیعیان به کجا می رسد. در همین موقعیت شبی به امام عصر ارواحنافداه متوسل شده و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند... 
 
 
در عالم رویا می بینند: دیواری است به شکل نقشه ایران شکست برداشته و در حال افتادن است در زیر این دیوار یک عده زن و بچه نشسته اند و نزدیک است دی
برای انفجار بمب باید چه کار کرد؟ الف – قطعات فرو بحرانی ماده هسته ای باید به هم متصل شوند تا یک جرم فرا بحرانی را تشکیل دهند. این جرم فرا بحرانی به هنگام آغاز واکنش، بیشتر از حد نیاز نوترون تولید می کند و ادامه یک واکنش زنجیره ای را تضمین می کند. ب – تا آنجا که ممکن است، ماده بیشتری قبل از انفجار بمب شکافته شود تا از سوخته شدن بمب جلوگیری شود. سوخته شدن، زمانی است که بمب خوب عمل نکند و مواد قابل شکافت اندکی دچار شکافت هسته ای شوند. برای تبدیل س
من هم
از دیدن تعارض بین باورها و عمل‌ها متعجب می‌شوم؛ من هم وقتی می‌بینم کسی نمازش را
اول وقت و شمرده‌شمرده می‌خواند، اما حواسش به حساب و کتاب مالی‌اش نیست تعجب می‌کنم.
من هم وقتی کسی چادر سرش می‌کند، حتی از او بابت آن‌که موهایم ناخواسته از روسری
می‌زند بیرون تذکر می‌شنوم و بعد می‌بینم که تخریب دیگران و نان‌بری از عادات
اوست، مبهوت می‌مانم. من هم از دیدن زنی که سال‌های سال طلبه بوده اما در رکوع و
سجودش اشکال است و با مردها آن‌طور که
پشت پنجره ایستادم و از لابه‌لای نم‌نم باران به نارنج کوچک حیاط، لیموی دوباره جان گرفته و آلئووراهای درون سبد چشم دوختم، خوب که نگاه‌شان کردم سر چرخاندم تا شاه‌توت‌های سرخ شده‌ی گوشه‌ی دیگر حیاط و گوجه‌های سبز مادر را هم ببینم، دلم می‌خواست سرسبزی بهارِ بارانی‌ام را در قرنیه‌هایم حبس کنم.
 هنوز مبهوت زیبایی شاه‌توت‌ها بودم که صدایم زدی "پشت پنجره وایستادی که چه بشه؟ بیو ای تماته‌هایه ببریم کنار درخت که اگه بارون و طیفون زد همشه خر
سعی می‌کنم عصبانیتم را بروز ندهم. سعی می‌کنم حق بدهم. راستش در مورد دوستان تنهایم عصبانی هم نمی‌شوم. اصلا خودم به کیومرث زنگ زده بودم که بپرسم روزهای قرنطینه و فاصله‌گیری اجتماعی را چگونه سر می‌کند. وقتی گفته بود که یک هفته قبل از عید رفته شمال خوشحال هم شدم. رفته بود ترمینال آزادی و با یک سواری شخصی رفته بود شمال خانه‌ی پدری. از یک سال تنهایی در خانه‌ی ۵۰ متری که در این روزها سیاهی‌اش هم سنگین‌تر شده جسته بود. اما بقیه‌ای که تنها نبودند
 
 
هر که علم برای رضای خدا جوید، نزد خدا از مجاهد فی سبیل الله بهتر است.
 
 
 
 
 
نماز چهره شیطان را سیاه کند، و صدقه دادن پشت او را بشکند، و دوستی در راه خدا ریشه او را می شکند، و وقتی چنین کردید از شما به فاصله شرق و غرب دوری کند.
 
 
 
 
نیک خویی کن؛ از مردم هرکه نکوخوی تر، دینش بهتر.
 
 
 
 
مومن آن است که مردم او را بر مال و جان خویش امین شمرند.
 
 
 
یک ایستگاه مترو،یک باجه تلفن و یک آسمان طوفانی،بارانی سیل آسا، با هوایی که سرمایش دندان را می شکند و منی زیر باران،درهوایی سرد و لباس های نظامی آب کشیده و گوشی تلفن به دست:)
و این خاطره ای تلخ،که شده است کابوس شب های من
+گاهی اینقدر دلتنگت میشوم که حس میکنم تو هم دلتنگ من شده ای
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این
 
استاد علی صفایی حائری:
ولایت على، نه على را دوست داشتن که فقط‌ على را دوست داشتن است.ولایت على، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها بریدن است. و این ولایت، ادامه‌ى ولایت حق است و دنباله‌ى توحید، آن هم توحیدى در سه بعد؛ در درون و در هستى و در جامعه؛ که توحید در درون انسان، هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها را مى‌شکند؛ هواهاى دل و حرف‌هاى خلق و جلوه‌هاى دنیا را. و در جامعه طاغوت‌ها را کنار مى‌ریزد و در هستى خدایان و بت‌ها را. در ای
‍‍#نمایش_نامه ی #در_اعماق نوشته ی #ماکسیم_گورکی، تردید و تزلزل های آدم ها را در راز و نیازهایشان، امید و آرزوهایشان، شیوه ی زندگی شان و خشمشان نشان می دهد..نظر من:این نمایش نامه داره آینده ی پشت مه یه عده آدم رو نشون می ده، آدم هایی که هیچ کدومشون آینده ی مطلوبی ندارن و تسلیم شرایط نامطلوب جامعه شدن. فرقی نمی کنه "واسکا په‌پل" ۲۸ ساله باشی و دزد، یا "کواشینا" که پیراشکی می فروشه و حدود چهل سال داره‌، جامعه تعیین کننده ی آینده ی تو هستش. این اولین
آغاز همیشه برایم سخت‌ترین قسمت کار است؛ آن‌که همیشه مجبور باشم در تاریکی‌های ذهنم قدم بگذارم، خسته‌کننده و یا شاید، ناامیدکننده است. افکار پر‌یشانم حول محور نقطه‌ای، درون ذهنم می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد. توصیف ساده‌ی من از آن‌ها، یویوهای کوچکی است که هر چقدر هم دور شوند، در نهایت امر به جای اولشان بازمی‌گردند.
فکری خروشان می‌شود، قفسش را می‌شکند و از محدوده‌ی تاریک خود خارج می‌شود؛ وانگهی آنجا نوری هست، هوایی هست، آزادی هست. می
فروش ویژه لیوان جادویی دارای LED




لیوان جادویی دارای LED هفت رنگ، طراحی فوق العاده شیک. جنس پلاستیک فشرده نشکن. درخشش بی نظیر میز میهمانی های شما ...
لیوان
جادویی دارای LED لیوانی با طراحی فوق العاده شیک است که در قسمت انتهای
آن برش های لوزی گون فراوانی دارد که درخشش خاصی به آن بخشیده است. این
لیوان دارای LED های هفت رنگ بوده و به محض ریختن مایعات در آن این LED ها
روشن میشوند و تا اتمام مایعات داخل آن همچنان روش باقی می مانند. جنس این
لیوان از

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها